ای که برداشتی از شانهء موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراسته ام در هوس وصل ولی
من پریشان تر از آنم که تو می پنداری
هر چه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری
موجم و جرات پیش آمدنم نیست مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار
تو هم ای آیینه از دیدن من بیزاری!!
:: بازدید از این مطلب : 1458
|
امتیاز مطلب : 410
|
تعداد امتیازدهندگان : 98
|
مجموع امتیاز : 98